جدول جو
جدول جو

معنی سه قلمه - جستجوی لغت در جدول جو

سه قلمه
ضربه زدن با بابند دوم انگشتان دست
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سقلمه
تصویر سقلمه
ضربه ای که با مشت بسته به پهلوی کسی بزنند
فرهنگ فارسی عمید
(سُ قُ مَ / مِ)
ضربه ای که با نوک ابهام زنند آنگاه که انگشتان را فراهم آرند. مشت گره کرده برای زدن کسی. (یادداشت مؤلف).
- سقلمه خوردن.
- سقلمه زدن
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ / رِ قَ لَ مَ / مِ)
اشنک. (گااوبا). رجوع به اشنک شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ قَ لَ)
نقش تصویری که رنگ آمیزی نداشته باشد همین از سیاهی کشیده باشند و بس وزمینش نباتی رنگ باشد یا سفید و آن خاصۀ فرنگ است، معشوق سبزفام. (آنندراج) :
حق را چه تلف شود کرم ها
در هند از این سیه قلم ها.
درویش واله هروی (از آنندراج).
رجوع به سیاه قلم شود
لغت نامه دهخدا
(سِ ظُ مَ)
کنایه از تاریکی صلب و تاریکی شکم و تاریکی زهدان مادر است و آنرا سه ظلمات هم میگویند. (برهان) (غیاث) :
فرش چو خور مهتاب را آراست باب الباب را
چون در سه ظلمت آب را انوار یزدان پرورد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سِ چِ مَ)
دهی است از دهستان پساکوه بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 227 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، کنجد و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ قَ لَ مَ / مِ)
کل. تمام. مجموع. همه. (یادداشت مؤلف) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمۀ کرمان شده. (مزارات کرمان ص 22). و رجوع به یک قلم شود
لغت نامه دهخدا
(سِ لَ بَ / بِ)
لب شکری. آنکه یکی از دو لب زیرین یا زبرین او شکافتۀ مادرزاد باشد. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به سه لب شود
لغت نامه دهخدا
(سِ عِ)
کنایه از علم الهی و طبیعی و ریاضی باشد. (برهان) :
نمازی کز سه علم آرد فلاطون پیرزن بینی
که یکدم چار رکعت کرد حاصل شد دو چندانش.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سه علم
تصویر سه علم
علم الهی علم طبیعی علم ریاضی
فرهنگ لغت هوشیار
سه تاریکی که عبارت است از: تاریکی صلب پدر تاریکی شکم و تاریکی زهدان مادر سه ظلمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه کله
تصویر سه کله
کسی که سری بزرگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره قلمه
تصویر اره قلمه
شالک
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی مشت ترکی مشت هنگامی که سرشست از میان دو انگشت دیگر بیرون آمده باشد ضربتی که با مشت بسته زنند در حالی که سر انگشت از میان دو انگشت سبابه و وسطی بیرون آمده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقلمه
تصویر سقلمه
((سُ قُ مَ یا مِ))
سقرمه، ضربتی که با مشت به پهلوی کسی زنند
فرهنگ فارسی معین
زنبورهای عسلی که در دفعه ی سوم از تخم بیرون آیند
فرهنگ گویش مازندرانی
سه شاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
ضربه زدن با بند دوم انگشتان دست
فرهنگ گویش مازندرانی